درماندگی خستگی افسردگی
زندگی یه وری شده، خستم کسلم، نمیدونم چم شده، برنامه هام عوض میشن سیستم تخمی یه، آرامش دیروز کو یاد دوران سخت سربازی بخیر که کونمون پاره بود و علاف بودیمم ولی عوضش آرامشی داشتیم که فقط الان مفهموش رو می فهمم . زود به این سطح رسیدم شاید باید 50-60 سالگی اینجوری میشدم .ذهنم هم خستست بس که تو گذشته سرک می کشه یاد گذشته می کنه کمی ها و کاستی ها بی خیالی ها دوران خوش کودکی نفهمی ها .
زندگی همش رنجه رنجی که شاید با مرگ تموم شه تازه معلوم نیست که بعدش چه داستانی پیش روی آدمه .