یه مدت نبودم البته نه اینکه هالیدی باشم ها دنبال کارا و برنامه هام بودم هنوزم درگیر اونام البته یه شمال 4 روزه هم رفتم که بد نبود فقط برگشتن نزدیک بود تو کولاک و برف مدفون بشیم . که بخیر گذشت.
خلاصه اینکه هنوز کارا میرن و ما دنبالش می دویم .
حالم از هرچه فامیل هست به هم می خوره شدید تر از قبل .
هنوز هم شعور آدما همان هست (گه) که بود چه بسا بیشتر.
مرتیکه الاغ هاشو فروخته رفته پرادو خریده بعد ما توقع داشتن شعور ازش داریم.
میگم شما که چیزی تو این مملکت کم نداشتید چرا رفتید کانادا . میگه عزیزم برای اینکه کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست ... چی بگم که باید با طلا نوشت این گوهر را .
خدایا منم آرزوست .