بدرقه
وقتی شب آخر داشت چمدونش رو می بست 1ساعت به پرواز مونده بود از دوستای 15 ساله ام بود .
دوستای قدیمی و جدید و فک و فامیل جمع بودند .
جالبیش اینجا بود که کانال pmc همش آهنگهای غمناک داشت پخش می کرد .
یکی از دوستای قدیمی که تازه ام ازدواج کرده بود تو مجلس بود اون موقع داشت ماهواره یکی از آهنگ های شکیرا رو نشون می داد وهمون موقع پسره گفت : نگاه کن رضا داره میره پیش شکیرا ما هم باید فردا بریم فردا سر کار .
خلاصه داستانیست بدرقه دوستان در فرودگاه و برگشتن به خانه و تنهائی ها
در تمام زندگی فقط تو برایم مانده ای ازپیشم نرو هیچوقت ای خوب من .