
می هراسم از روزی که بی من باشم .
می هراسم از روزی که بی خاطراتم باشم .
می هراسم از روزی که من نباشم .
می هراسم از شلوغی
می هراسم از تنهائی
می هراسم از زمان
می هراسم تو
می هراسم از من
و من می هراسم از هراس خود
در این هراس من تنهای تنها در کنار من
و او مرا نظاره می کند از بالا
و من هنگام هراس زمزمه ای دارم باخود :
ساقی ما یاد این مستان کند؟ .گفتم بلی
من خسته ام خسته . 10 ساله که خستم