خب من دوباره برگشتم
جایی نرفته بودم نمی دونم کجا هم می خواستم برم ولی من و نبرد چون یه شرطی کردم باهاش که وقتی شرایط اون شرطه نباشه عمرا منو نتونه ببره .
یه ماهی همش بد بیاری چیزای غیر منتظره نشونه چمیدونم را برا تصادف الکی خسارت بدی به مردم ماشینایی که میخوان از روت رد شن بدشم که اون لاستیک دررفتن تو اوتوبان تولاین سبقت که زنده موندنم به یه معجزه شباهت داشت .خودمم همین الانش تو کفم آخریشم همین دو شب پیش یه دفعه حالت بد میشه مثه همیشه بروی خودت نمی آری شب از زور تب از خواب میپری دیگم خوابت نمی بره تب و لرز تموم وجودت و گرفته هزار جور فکر و خیال می گی اینا همش خیاله ولی نیست همش حقیقت داره می دونی ممکنه شب آخرباشه راستی اگه شبی باشه که بعدش دیگه صبحی در کار نباشه چی ,چی که چی ,بهمین راحتی دیگه ولی تو آماده ای چون همین چند ساعت قبلش با بهترین کست با عزیز ترین ذره وجوت حرف زدی دیگم چیزی نمی خوای بچه زیاده خواهی نیستی , پامیشی میری آب بخوری مامانتم بلند شده میگه حولت کو میگی یکم سرت درد میکنه حوله رو خیس کردی بزاری رو سرت تنت داغه میگه تب داری ,میگی نه بابا میگی یه قرص تو این خونه پیدا میشه میره میاره میری یه لیوان آب میریزی ولی دیگه توانی نداری آخرین کالری وجودتو واسه برداشتن پارچ آب از یخچال سوزوندی نصف لیوان آب و می خوری بعدش دیگه چشات در حال سیاه شدن گرچه همه جا تاریکه همونجا میشینی رو مبل دیگه تموم ....
یه مدت از این دنیا می ری بیرون راحت راحت واقعا هیچی حس نمی کنی از همه چی خلاس از خوابیدن هم راحتتر واقعا راحتتر خیلی ساده
بعد احساس می کنی که داری از یه دالون رد میشی با سرعت نور یه حسایی هم داشت که تو این دنیای زمینی ازش خبری نیست یه آن می بینی که تو این دنیایی و همه اهل خونه دورتن دارن گریه می کنن و...
بله من دوباره برگشتم , یعنی که من دوباره برگشتم ... و این معنیش اینه که اون نتونست اون شرطی رو که باهاش گذاشتی محیا کنه و من بردم مجبور شد منو برگردونه ...
جایی نرفته بودم نمی دونم کجا هم می خواستم برم ولی من و نبرد چون یه شرطی کردم باهاش که وقتی شرایط اون شرطه نباشه عمرا منو نتونه ببره .
یه ماهی همش بد بیاری چیزای غیر منتظره نشونه چمیدونم را برا تصادف الکی خسارت بدی به مردم ماشینایی که میخوان از روت رد شن بدشم که اون لاستیک دررفتن تو اوتوبان تولاین سبقت که زنده موندنم به یه معجزه شباهت داشت .خودمم همین الانش تو کفم آخریشم همین دو شب پیش یه دفعه حالت بد میشه مثه همیشه بروی خودت نمی آری شب از زور تب از خواب میپری دیگم خوابت نمی بره تب و لرز تموم وجودت و گرفته هزار جور فکر و خیال می گی اینا همش خیاله ولی نیست همش حقیقت داره می دونی ممکنه شب آخرباشه راستی اگه شبی باشه که بعدش دیگه صبحی در کار نباشه چی ,چی که چی ,بهمین راحتی دیگه ولی تو آماده ای چون همین چند ساعت قبلش با بهترین کست با عزیز ترین ذره وجوت حرف زدی دیگم چیزی نمی خوای بچه زیاده خواهی نیستی , پامیشی میری آب بخوری مامانتم بلند شده میگه حولت کو میگی یکم سرت درد میکنه حوله رو خیس کردی بزاری رو سرت تنت داغه میگه تب داری ,میگی نه بابا میگی یه قرص تو این خونه پیدا میشه میره میاره میری یه لیوان آب میریزی ولی دیگه توانی نداری آخرین کالری وجودتو واسه برداشتن پارچ آب از یخچال سوزوندی نصف لیوان آب و می خوری بعدش دیگه چشات در حال سیاه شدن گرچه همه جا تاریکه همونجا میشینی رو مبل دیگه تموم ....
یه مدت از این دنیا می ری بیرون راحت راحت واقعا هیچی حس نمی کنی از همه چی خلاس از خوابیدن هم راحتتر واقعا راحتتر خیلی ساده
بعد احساس می کنی که داری از یه دالون رد میشی با سرعت نور یه حسایی هم داشت که تو این دنیای زمینی ازش خبری نیست یه آن می بینی که تو این دنیایی و همه اهل خونه دورتن دارن گریه می کنن و...
بله من دوباره برگشتم , یعنی که من دوباره برگشتم ... و این معنیش اینه که اون نتونست اون شرطی رو که باهاش گذاشتی محیا کنه و من بردم مجبور شد منو برگردونه ...
