Sunnyman

Sunday, March 20, 2005

در آخرین ساعتهای پایانی سال 83 ذره ای از احساسم را برایت می نویسم

بانوی من
عشق تو همچنان رودخانه ای طولانی و اقیانوسی وسیع قلبم را لبریز کرده است.چهره آراسته تو مرا به یاد گل های زیبا می اندازد و قلبم گرچه همچون صخره ای سنگی و درختی تنومند استوار است ولی در مقابل عشق تو سر تعظیم فرو می آورد و تسلیم می شود.همچون نسیم در بهار و باران در زمستان با تو می خندم و می گریم .مانند دوستی واقعی احساسم را با تو شریک می شوم.شجاع باش و قوی من تمام مهربانی وجودم را در لبخندی به تو هدیه خواهم کرد.
همیشه در نقش یک زن، دوست، معشوق، و یک مادر چون ستاره ای در آسمان رویاهای من درخشیده ای هنگامی که در کنار منی ، وجودم از شور و نشاط لبریز می شود و همیشه ذهنم تو را جستجو می کند بانوی من ، هرگز نمی توانم احساسم را در قالب کلام بیان کنم ولی هر بار در سخن گفتن به تو باز می گردم چرا که تو عاشق واقعی من هستی...

توضيحات

همون مرد آفتابی خودمون

   فرستادن نظرات

دوستان

yeaalameharf
بزرگ
maryamin
tehrantonian
applyabroad

 






[Powered by Blogger]