
شب بازم از نيمه گذشت.
و من بازم خوابم نمي بره البته اين سي دي نيايش هم بي تقصير نبوده ها آدمو مي بره با خودش.
من دلم تنگ شده ...........
دلم واسه صداي بارون تنگ شده..
واسه شنهاي لب ساحل تنگ شده
واسه صداي موجاي بزرگ تنگ شده..
واسه صداي جريق جريق چوباي خيس وسط آتيش..
براي اينکه يه جاي دور باشم..
براي اينکه بدوني واسه رسيدن به يه آبادي بايد سه روز راه بري ..
....
نميدونم چم شده از شمارش معکوس متنفر شدم ...
اي کاش ميشد آدم يه دکمه داشت وقتي که ميزد يکدفعه نيست ميشد و خلاص ...