صبح زود سرویس میاد جلوی در خونه بوق میزنه (دوستمه ها)هنوز هوا تاریکه توی اتوبانهای نچندان خلوت سرعت بالای 140 تاست یهو یه ترمز شدید... نزدیک بود....تازه یادم می افته یه چیزی به نام کمربند وجود داره .
طی راه این آهنگ عصار و صد بار گوش میدم :
توی آبی نگاه تو یه در یا پنهون
تو گرمای دل پاکت یه خورشید مهمون.
توی تاریکی شبهای من تویی مثل یه مهتاب
میاد چشمای زیبای تو شبها با من توی خواب
تو ای دنیا رهایم کن یه عشق او دوایم کن
غم او دارد این سینه
صدایم کن صدایم کن ازین دوری رهایم کن ازین هجران دیرینه ......
این روزا همه چی یه جورای دیگست ......
یه جور خوب