امسال عجب ساليه تقريبا خيلي چيزارو ديگه ندارم چيزايي رو که با هاشون زندگي کردم کسايي که با هاشون معاشرت داشتم. ديگه شرايطي نيست که اونا تداعي بشه. بايد اين يه سال هم بگذره تا ببينيم اون چيزايي که مدتها دنبالش بودم و هستم نمايان ميشن يا نه ...
بعضي ها با کامپيوترشون رابطه عاطفي برقرار ميکنند ولي با يه آدم ديگه نميتونند راستي چرا ..شايد بخاطر خيلي چيزا الان حوصلشو ندارم بگم.
دارم کم کم بر اين ميشم که تصميماتي براي مستقل شدنم بگيرم . چون فکر ميکنم براي پيشرفتم لازمه و اينکه اون حس استقلالي که هميشه تو من بوده و هست هميشه آلارم ميزنه در ضمن به کمي ريسک تو زندگيم احتياج دارم و با شرايط کنوني من تو خانواده بابام مثل هميشه آيه يآس ميخونه که اصلان حوصله اش رو ندارم.....
مامانم هم هر موقع اسم مستقلي و خونه مجردي ميشنوه ميگه بايد زن بگيري....