Sunnyman

Sunday, August 03, 2003

شبهاي تهران وقتي شب تنها سوار ماشينت ميشي و به متر کردن خيابوناي شهر مي پردازي کلي خاطره تو اون مغزت مياد و ميره
از طرفي مي بيني که چقدر زمان بس ناجوانمردانه ميگذرد.
فکر ميکردم وقتي درسم تموم شه راحتي دنبالش مياد ولي انگار بر عکس شده .تازه انگار تموم مشکلات اومدن پيش من مهموني وخيال رفتن هم ندارن.
من يه کم قات زدم....... تموم برنامه هام از برج 9 ساله ديگه شروع ميشه .
.................
ته دلم به کسي يا چيزي نياز دارم . نميدونم اون چيه ولي حقيقت داره .
راستي تو اين قحطي محبت و دوستي ها يه عاشق هم پيدا نميشه


توضيحات

همون مرد آفتابی خودمون

   فرستادن نظرات

دوستان

yeaalameharf
بزرگ
maryamin
tehrantonian
applyabroad

 






[Powered by Blogger]