از بلوگ آيدا
● " ياور هميشه مؤمن "
وقتی صدات رو شنيدم ، بيشتر از هميشه عاشق بودم . و شايد بيشتر از هميشه دل تنگ .هميشه طنين صدات کافی بود تا آرومم کنه ، فارغ از کلامِت . سلامِت مثل هميشه بود ، اما صدات خالی بود ، خالی ِ خالی . انگار که ته نشين شده باشی ، بی اتظار حرکت يا جنبشی . توی دلم خالی تر شد . خالی تر از روز قبل - وقتی توی کوه گردن بندم پاره شد - اونم درست همون راه خاکی که برای من هميشه مترادف حضور تو بود و بس ... نشانه ... نمی دونستم نشونه ها رو باور کنم يا نه . اما باور داشتم . يادت مياد ، نه ؟ سال ها با نشونه ها زندگی کرده بودم . سال ها با نشونه ها زندگی کرده بودی . و حالا ، خالی ترين صدای تمام اين سال ها ، اونور خط بود .
گفتم : اوه اوه ، چقد صدات خاليه !
گفتی : آره ، به اندازهء زندگيم .
بقيه اش رو اينجا بخونين
آيدا