Sunnyman

Wednesday, April 23, 2003

کامپيوترم روشنه دارم بازم unfolding رو گوش ميدم اين سي دي رو خيلي دوست دارم بهم آرامش ميده
هزار تا فکر تو سرمه و تموم اونا رو بايد بدرستي انجام بدم.
*****************************
آموزشي ام تموم شد هنوز درگير تقسيم هستم تموم سعي خودم را دارم ميکنم که تهران باشم اين مساله کل ذهنم را درگير کرده.
**************


يه مساله هم برام کاملا روشن شده که شادي و شاد بودن ميتونه به هيچ چيز وابسته نباشه .اوليش چند تا دوست خوبه و دوميش فکر نکردن به يکسري از مسايل و راحت بودن و راحت گرفتن دنيا.
من اين مساله را قبل از مراسم سر دوشي فهميدم شب آخر از پادگان مرخصي گرفتيم به اتفاق دوستان و زديم بيرون البته تا ساعت 9 مرخصي داشتيم يکي از بچه ها ماشين آورده بود سوارشديم البته بعبارتي چپيديم تو . کل مسير به آواز خواني و چيز شعر خواني همراه بود تو راه نگه داشتيم باقالي خورديم و بعد از اون رفتيم خونه يکي از بچه ها تو اون تايم کم حکم بازي کرديم سفارش غذا داديم بعد از صرف اون بطرف پادگان حرکت کرديم همه شاد شاد بوديم هر موقع که شعري خونده ميشد بلا استثني همه اونو زمزمه ميکرديم بطوري که ماشيناي کنار کله هاشون بطرف کنار خم ميشد .
خلاصه اون شب بياد موندني هم گذشت . من امکان نداره او ن شبو فراموش کنم. پس شاد بودن زمان نداره مکان نداره و تو هر لباسي ميشه شادي رو چشيد و نيز حتما نبايد مايه دار بود .

*****
شايد من تو اين يکي دو روزه برم شمال ميخوام کمي استراحت کنم .

توضيحات

همون مرد آفتابی خودمون

   فرستادن نظرات

دوستان

yeaalameharf
بزرگ
maryamin
tehrantonian
applyabroad

 






[Powered by Blogger]