وقتي دوباره ميخواي ديوونه بشي يادت مي افته که همه دنيا و مسايل وابسته به اون آنقدر مثل تو صادق نيست....
......
وقتي دوباره تو رو با تمام وجودش از پشت تلفن و از اون فاصله دور تحويل ميگيره و دوبار پشت سر هم ميگه که بايد حتما هفته ديگه ببينمت...تورو دوباره بياد اون لحظات کوتاه ولي زيبا ميندازه و منو دوباره به ياد تموم اون تصميماتي ميندازه که با خودم گرفته بودم براي فراموش کردنش.......
ولي ميدونم که سرنوشت اون طوري که خودش بخواد رفتار ميکنه......
فردا صبح بايد برم پادگان تا پنجشنبه خدا نگهدار