Sunnyman

Friday, February 28, 2003

امروز روز خوبي بود صبح زود رفتم توچال به ياد اون روزا تموم مسير هاش تموم پيچ هاش برام خاطره است.....
هوا عالي بود هموني که دوست دارم مه آلود و برفي تا ايستگاه 3 رفتم اونجا يه عدسي محشر خوردم بعدش هم يه چاي داغ خيلي چسبيد .

در نيمي از طول مسير هم به دوتا از مهندسان قديمي همراه شدم که نظرات جالبي داشتند و در باره زندگيشان و مخصوصا زنهايشان صحبت ميکردند اينکه زناشون چقدر نق نقو هستند و سر هر مساله اي بهشون گير ميدند (لازم به تذکر است که اونا ميليونر بودند) ....و اينکه وضع جامعه چقدر خراب شده دختر و پسرا ول شدند مخصوصا دخترا چون در خانه تحت کنترل هستند....
در باره پسر خودش هم ميگفت که "پسره پدر سوخته رفته يه خونه تو ظفر گرفته و لوکس هر شب هم با دخترا عشق و حال ميکنه (ميگفت همه دخترا يي که باهاش معاشرت دارن هم وضع مالي خوبي دارن هم تحصيل کرده اند)...........

واي به حال جامعه ......

اين آهنگ کچاپ که خورشيد خانوم گفته بود هم مارو کشته بيست و چهار ساعت دارم بهش گوش ميدم ..

پس فردا هم من بيچاره بايد باسر تراشيده برم پادگان از اون موقع فکر کنم تا سال جديد نتونم بنويسم ..

توضيحات

همون مرد آفتابی خودمون

   فرستادن نظرات

دوستان

yeaalameharf
بزرگ
maryamin
tehrantonian
applyabroad

 






[Powered by Blogger]