امان از اين دل ديوونه اين بار صدمه که به خودم قول دادم که ديگه بهش فکر نکنم ...ولي ...
بالاخره پس از سه ماه فردا قراره ببينمش تازه کلي منت سرم گذاشت که راستش کلي کار دارم و اين حرفا ولي من هيچ چي نگفتم مني که اگه کسي بخواد به خودش اجازه بده بد صحبت کنه پاچشو ميگيرم...
ولي هيچي نگفتم بي خيال شايد فردا ديدار آخر باشه شايد....
کلي کار دارم کلي کتاب که بايد هم بخونم هم تمرينشون بکنم
شايد تا آخر بهمن هم يه مسافرت برم اگه همه کارا درست از آب در بياد
زمان ميگذرد بي عشق بي يار